جدول جو
جدول جو

معنی انده گتی - جستجوی لغت در جدول جو

انده گتی
به این اندازه، به این بزرگی، نشان دادن حجم و اندازه ی زیاد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کنده گری
تصویر کنده گری
شغل و عمل کنده گر، کنده کاری
فرهنگ فارسی عمید
(اَ دُهْ)
اندوهگین. غمگین. غمناک:
نشسته بودم دوش از فراقش اندهگین
بطبع گوهر سنج و بدیده گوهربار.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ / دِ گَ)
نقر. نقاری. کنداگری. عمل کنده گر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نحت، کنده گری کردن در چوب. (منتهی الارب). حکاکی و قلم زنی. (ناظم الاطباء). کنده کاری: گفت چه کار دانی گفت درودگری دانم و نقاشم و کنده گری و آهنگری نیز دانم. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). به اسطخر پارس کوهی است که آن را کوه نقشت گویند که همه صورتها و کنده گریها از سنگ خارا کرده اند. (فارسنامۀ ابن البلخی). و بر سر آن دکه از سنگ خارا سپید به خرط کرده چنانکه از چوب و مانند آن به کنده گری و نقاشی نتوان کرد. (فارسنامۀ ابن البلخی).
نقشبندان کن، به کنده گری
بر درت کرده عمرخود سپری.
اوحدی (از فرهنگ رشیدی).
- کنده گری کردن، حکاکی کردن و قلم زنی نمودن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چُ غُ خوَر / خُر)
رجوع به گنده گو شود
لغت نامه دهخدا
(اَ دُهْ گِ)
اندوهگین. (یادداشت مؤلف). غمگین. غمناک. رجوع به اندوهگین شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کنده گری
تصویر کنده گری
کنده گری حکاکی، منبت کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنده گوی
تصویر گنده گوی
کسی که سخنان بالاتر از حد خود گوید
فرهنگ لغت هوشیار
روستایی در قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
چه زیاد، این مقدار که در بیان کثرت استعمال شود، این همه، این قدر، این مقدار
فرهنگ گویش مازندرانی